آرمانآرمان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
رادمانرادمان، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

آرمان و رادمان الماس های زندگیم

8 آبان و 30 آبان

سلااااااااام     دیشبم دومین دندون آرمان اینبار بالا سمت راست نیش زدهههههه....الان یه نقطه فقط لثه اش شکافته شده....الهی دورت بگردم مااااادر                                                           تلاشهای منو برای عکس انداختن از تک دندونه اولیه آرمان مشاهده میفرمایید...خیلی باید دقت کنید تا ببینیدش     ...
30 آبان 1393

11 ماهگی آرمان جون

  ماهگردت مبارک عشقممممم   قرار شده دوشنبه بامانلی جون بریم پیش یه دکتر کار درست....قد و وزنت بمونه واسه پست بعد... آرمان جونم یه هفته ای میشه که دیگه با روروئکش همه جا میتونه بره... با قل خوردن تمامه اتاقا سرک میکشه فوضولی شده واسه خودش...یه هفته ای هم میشه که میتونه از حالت خوابیده خودش بدونه کمک بشینه....امروزم که بابایی تو حالت چهاردست و پا نگهش داشته بود یه دودیقه ای همونجور وایساده بود ولی حرکت نمیکنه و فقط باسن مبارک رو جلو عقب میکنه، اینا هم همه یعنی اینکه دستای کپلک قوی شده و میتونه وزنشو تحمل کنه.  خیلی خیلی خووووووشحالم از این پیشرفتات جیگره من، ایشالله راه افتادنتو ببینم مامان جان....
27 آبان 1393

عکسای ده ماهگی ( سری دوم )

سابولیک... بعد از دو هفته دونه دونه با بدبختی عکسای جا مونده ده ماهگی رو آپ کردم....عکسا رو مجبور شدم کوچولو کوچولوشون کنم...       خرابکاریای آرمان....کلا به دستمال کاغذی عشقه خاصی داره....     آرمان و نوه عمه ام آقا مهدیه با محبت     تپلک و حموم     آرمان با کلاهه دایی     اینجا هوا هنوز سرد نشده بود ...انگار میخواد بره مدرسه با اون موهاش             شیطونه مامان اینجا سرشو آورده بیرون ببین...
22 آبان 1393

اولین دندون

هوراااا   الان دست زدم به لثه های آرمان دیدم دندونش نیش زدههه انقدر کوچولویه که هنوزقابله عکس انداختن نیست.... ذوقمرگ شدم بالاخره بعد ده ماه اولین دندونش درومدددددددددد این همه اذیتش برای همین بوده....الهی پیشمرگش شم                      ...
8 آبان 1393

بازم مریضی

آرمانم سرما خورده....خیلی دپرسم... گلوش بدجور گرفته و حتی درست نمیتونه بخوابه...همه جوره بهش میرسم... ولی دلم براش میسوزه طفلکی زبون نداره بگه الان چشه یا چی دوست داره بدم بخوره...فقط ناله میکنه که یعنی بغلش کنم و هی صورتشو به صورتم میچسبونه... نینیا خیلی مظلومند... ...
7 آبان 1393

10 ماهگیه آرمانه فنچ با یه هفته تاخیر اونم نصفه نیمه از راه رسید!!

  سلااااااااام بالاخره من تونستم بشینم پای سیستم و کلی عکس آوردم براتووووون.... ( این نوشته های مشکی واسه دو قرن قبله، الان باید بگم زکی! نمیتونی عکس بذاری... یذره از بالاخره بیشتر و یک هفته است دارم تلاش میکنم و آخرم نصفه نیمه میفرستم واسه پخش.....خخخ.....) بی مقدمه بریم سر اصل قضیه.... پسرک رو بردیم دکتر و وزنش 11200 شده بود با قد 74 که دکتر گفت اگر روند اضافه وزنش همینطور صعودی بره جلو ماهه دیگه واسش آزمایش مینویسم....منم که جدا چشم ترسید غذای آرمان رو نرمال کردم و بشقاب غذاشو تقریبا نصف کردم....جالب اینجاست که آرمان هیچ اعتراضی به غذای کم شدش نمیکنه و اتفاقا شکم گردالیشم جمعتر شده.... حالا از خلقیات ...
3 آبان 1393
1